حرفایی که شاید بشه تو دنیای مجازی گفت
|
دیشب دوباره اومدی و بازم به خونه دلم سر زدی دلم خیلی گرفته از این بازی روزگار نمیدونم چرا هر چقدر میخوام فاصله رو بیشتر کنم میای و یادم میندازی گذشته رو و منم باز دلتنگ میشم
وقتی اومدی بازم خودم و تو گذشته دیدم انگار نه من به 8 سال بعد اومده بودم نه تو
وقتی میای دوست ندارم چشمام و باز کنم و ببینم چقدر زمان گذشته
کاش میشد برگردیم عقب تو همون دوران بمونیم و به آینده نیایم
فکر میکردم دیگه دارم احساسم و فراموش میکنم و توننستم براش یه جایگزین پیدا کنم ولی فهمیدم اونی که جایگزین بوده برام یه همراه بوده تا کمکم کنه کمتر دلتنگی کنم
آخرین باری که دیدمت چشات خیلی حرف داشت به من گفتی منم یه همراه دارم نمیدونم این همه حرف از کجا میاد ولی تموم نمیشه کاش میشد فقط بشنوی واسه من همین شنیدن بس بود اون وقت از دلتنگیام میگفتم از 4 سال تنهایی بعد رفتنت
با همه اینها نمیدونم دوست دارم زمان من و تو رو دوباره با هم رو در رو کنه یا نه
یا حتی نمیدونم اگه روزی همدیگه رو ببینیم چی میشه و چه پیش میاد فقط با همه اینا بازم بعد 8 سال اعتراف میکنم نتونستم فراموشت کنم و حتی بیشتر از اون روزها برام عزیز شدی و میتونم خیلی بیشتر از اینا دوست داشته باشم