سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حرفایی که شاید بشه تو دنیای مجازی گفت

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق این پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سیب نداشت.

......


حالا که رفته ای

هیچ راهی

مرا به جایی نمی برد

در حافظه ام می چرخم

همه کلید ها را گم کرده ام

حالا که رفته ای

شعری می نویسم

برای گل های مریم

شعری می نویسم

برای مرگ

شعری می نویسم

برای دیداری که اتفاق نمی افتد...


+ تاریخ یادداشت ثابت - چهارشنبه 92/6/28ساعت 12:14 عصر نویسنده ستاره مجد | نظر

در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد آبی آسمان که میبینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست


+ تاریخ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/5/17ساعت 1:54 عصر نویسنده ستاره مجد | نظر

دیشب دوباره اومدی و بازم به خونه دلم سر زدی دلم خیلی گرفته از این بازی روزگار نمیدونم چرا هر چقدر میخوام فاصله رو بیشتر کنم میای و یادم میندازی گذشته رو و منم باز دلتنگ میشم

وقتی اومدی بازم خودم و تو گذشته دیدم انگار نه من به 8 سال بعد اومده بودم نه تو

وقتی میای دوست ندارم چشمام و باز کنم و ببینم چقدر زمان گذشته

کاش میشد برگردیم عقب تو همون دوران بمونیم و به آینده نیایم

فکر میکردم دیگه دارم احساسم و فراموش میکنم و توننستم براش یه جایگزین پیدا کنم ولی فهمیدم اونی که جایگزین بوده برام یه همراه بوده تا کمکم کنه کمتر دلتنگی کنم

آخرین باری که دیدمت چشات خیلی حرف داشت به من گفتی منم یه همراه دارم نمیدونم این همه حرف از کجا میاد ولی تموم نمیشه کاش میشد فقط بشنوی واسه من همین شنیدن بس بود اون وقت از دلتنگیام میگفتم از 4 سال تنهایی بعد رفتنت

با همه اینها نمیدونم دوست دارم زمان من و تو رو دوباره با هم رو در رو کنه یا نه

یا حتی نمیدونم اگه روزی همدیگه رو ببینیم چی میشه و چه پیش میاد فقط با همه اینا بازم بعد 8 سال اعتراف میکنم نتونستم فراموشت کنم و حتی بیشتر از اون روزها برام عزیز شدی و میتونم خیلی بیشتر از اینا دوست داشته باشم


+ تاریخ جمعه 91/10/8ساعت 3:53 عصر نویسنده ستاره مجد | نظر

خیلی دوست دارم

سلام پسری من دلم واست تنگ شده بود یهو دلم خواست ببینمت عکست و گذاشتم تو وبلاگم تا همیشه جلو چشم باشی و وقتی نگات کردم خسگیم برطرف شه

همین دیگه امروز حرفی ندارم بزنم حسابی خستم امروز کارم تو شرکت خیلی زیاد بود انرژی تموم شد


+ تاریخ چهارشنبه 91/5/25ساعت 1:51 عصر نویسنده ستاره مجد | نظر

امروز حسابی بد شانسی آوردم صبح که از خواب پا شدم دیدم تو محوطه زدن گلگیر سمت شاگرد و سپر ماشینم و له کردن وااااای

نمیدونم کدوم ناشی از خدا بی خبری این کارو کرده احتمالا وقتی میخواسته دنده عقب بره رفته تو ماشینم عصبانی شدم!

منم همون جا پاهام سست شد گیج شده بودمگیج شدم

تو این چند روز اخیر این سومین بلای نازل شده سر ماشینم بود خلاصه الانم رفته صاف کاری و اینا ..............

اینم از امروزمون

بازم وضعمون بهتر از خیلی هاست بهتر از اونایی که صبح از خواب پا میشن یادشون میاد سه روز پیش عزیزاشون و از دست دادن و بی خانمان شدن بعدم دوباره میخوان چشاشون و ببندن و فکر کنن خوابن همه اینارو دارن خواب میبینن


+ تاریخ سه شنبه 91/5/24ساعت 12:19 عصر نویسنده ستاره مجد | نظر