• وبلاگ : دل نوشته هاي من
  • يادداشت : پست ثابت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    يکي از بس که نشسته پشت در
    پر غربت شده و بي حوصله س
    يکي ام داره به محبوبش مي گه
    چه قدر بين من و تو فاصله س
    يکي دائم گلدونا رو آب مي ده
    يکي چشم پر اشکش به دره
    يکي داره خودش و گول مي زنه
    که مياد حتما بازم تو سفره
    يکي چشماش رو گذاشته روي هم
    يکي زلفاش و پريشون مي کنه
    يکي داره توي روياهاي دور
    شکل عشقش و آسون مي کنه
    يکي آروم با خودش حرف مي زنه
    دلت اومد من رو تنها بذاري ؟
    دلت اومد چمدون دلم رو
    تو فرودگاه دلت جا بذاري ؟
    يه نفر دستاشو برده آسمون
    از خدا چيزي تقاضا مي کنه
    يه نفر واسه کسي که نمي ياد
    در خونش رو داره وا مي کنه